Like snow::تهکوک::پارت۳

جونگ کوک خم شد و روی زانوی تهیونگ چسب زخم زد. _میدونستی همش تقصیر توعه؟تهیونگ سکوت کرد.کمی انگشت پاش رو تکون داد زانوش رو توی بینی جونگ کوک زد.جونگ کوک صورتش رو جمع کرد و بینیش رو با دوتا دستش گرفت،زیرچشمی تهیونگ رو نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد. _طلبکار عوضیتهیونگ سرش و عقب برد و به سقف درمانگاه خیره شد._اومممم…من ک فقط ازت خواسته بودم منو به درمانگاه ببری.چه میدونم.نباید میگفتم؟تهیونگ هم پشیمون بود.خودش میخواست به سرش مشت بزنه یا خودشو از همون ساختمون های بزرگ سئول بندازه پایین.ولی تهیونگفقط میخواست شدت عوضی بودن جونگ کوک رو بسنجه.نمیدونست که قراره کار به اینجا بکشه.جونگ کوک دوباره جلوی زانوی تهیونگزانو زد و شروع کرد به پانسمان کردن اون یکی زانوش.تهیونگ ک روی تخت نشسته بود چند تا مشت با بالشت زیر دستش زد و از دردناله کرد.پسر جلوییش زیر چشمی نگاش کرد_الان تموم میشه.(پوزخند)اسکلتهیونگ لب پایینش رو گاز گرفت و ناله میکرد._اَششش گفتم الان تموم میشهتهیونگ لبخند مستطیلیش رو تحویل جونگ کوک داد و دوباره به زانوش خیره شد.پسر کلافه از دست تهیونگ نفس عمیقی کشید وپانسمان رو تموم کرد._بیا.تمومش کردم.اوفف راحت شدم.راستش تهیونگ هم حال دلش بهتر بود.دلش نمیخواست دوباره دست های جونگ کوک که به طور عجیبی تحریک کننده بود به زانو یا بدنشبخوره._اوه راستی!تو شکمت هم زدم،نه؟پسر بلند شد و مشغول باز کردن دکمه های لباس ورزشی تهیونگ شد.به طرز عجیبی ضربان قلب پسر بالا رفت و میخواست که پسرمقابلش اینکار سک*سی رو ادامه بده ولی با گرفتن دست او مانع اینکار شد.همینطور خیره در چشمان هم ماندند و‌ ضربان قلب تهیونگبالا رفت.دوباره!دو سال پیش:یقه ی او را گرفتند و به سطل زباله پرت کردن.پسر روی سطل زباله پرت کرد و زباله های درونش روی سر پسر انباشته شد.خنده هایاون قلدر های عوضی سبب این بود که خون پسر بیشتر از رگ هاش بیرون بزنه.اون سردسته ی عوضیشون که همیشه دنبال دردسر بودجلو اومد و دردسر درست کرد!خونی که از گردن پسر بیرون میریخت را به کف دستانش مالید و لیسش زد._اششش خیلی بی مزه ست!تمام زیردستانش خندیدن و به سر و شونه ی هم زدن.بزرگشون دوباره جلو اومد و خم شد و آهسته زمزمه کرد:_پولمون رو پس بده لعنتیو خون پسر را در دهان خود پسر ریخت._چطوره؟پسر خون کنار دهانش را لیس زد و زمزمه کرد_گفتم که شرایطم سخته نگفتم؟میدونید گه میتونم به پلیس گزارشتون بدم.میدونستی؟پسر بزرگ با این حرف پسر کوچک پوزخندی زد و رفت عقب_به پلیس گزارش بدی آره جون عمتخون از لب پسر بیرون ریخت و پسر سرفه کرد.بله،پسر بزرگ از لگدی که در شکم پسر کوچک زد پشیمون نبود و ادامه میداد._عوضی!عوضییی!بعد هر کلمه لگدی دیگر میزد.سر انجام خم شد و یقه ی پسر کوچک را گرفت._ما هم میتونیم به خاطر کلاه برداری ببریمت زندان عوضیییی!!پسر بزرگ دستش را بالا برد که سیلی بزند اما پسر کوچک دستش را گرفت و او را مانع اینکار کرد.پسر بزرگ سعی میکرد دستش راجدا کنم._ولم کن عوضیییپسر کوچک خندید و دندان های خونی اش را افشا کرد_اگ گیرم نمینداختی حقوقم رو امشب میگرفتم و بهت میدادم.دویست وون هم اضافه اش،این میشه کل پولم مرتیکهه ی حریص!!تق!نه اشتباه نکن!این سیلی پسر بزرگ نبود._چیکا..تق!پسر سیاه پوشی که از نا کجا آباد پیداش شد داشت با بزرگای روستا در می افتاد.شاید نمیشناختشون.چه!پسر کوچک فقط به فکرفرار بود.بلند شد اما..پسر سیاه پوش دستش را گرفت_چه غلطی داری میکنی!بیا کمک!پسر کوچک وقتی صورت نا واضح پسر سیاه پوش را دید،ضربان قلبش بالا رفت.اون پسر،دل تهیونگ رو برده بود.کاری کرده بود که بخوادبیشتر در اون لحظه بمونه.میخواست،بیشتر دستش رو نگه داره.ولی..نه!اون نباید عاشق پسر میشد.دوید و اونجا رو ترک کرد.پایان فلش بک:تهیونگ آب دهانش رو قورت داد.نمیتونست ضربان قلبش رو کنترل کنه.ولی نه!اون نباید عاشق پسر میشد.دوید و با تن درد اونجارو ترککرد.کوک،کمی به نقطه ای کور خیره شد.احساس عجیبی شاید مثل دژاوو میکرد.فکر کرد که شاید در این زندگی اش همچین احساسی راکرده بود.یک نخ سیگار را از جیبش در آورد و بین لباش قرار داد_آقای جئون؟با شنیدن صدای پرستار که تازه وارد شده بود سیگار رو پشتش گذاشت و از روی زمین بلند شد._پ..پرستار کیم؟پرستار لبخند زد_اینجا کاری دارید؟لبخند مضحکی بر روی لب هایش نشست._خب..پرستار به بیرون اشاره کرد_برای سیگار کشیدن باید برید حیاط نه اینجا.بیمار ها آسیب میبینن.جونگ کوک تعظیم کرد و از اتاق خارج شد.تهیونگ:_میشه بهم بگی دقیقا چیشد ته؟میدونی که الان ما بهترین دوست هم شدیم.تهیونگ خندید و لپ های جیمین رو کشید._اومم.میدونم.بعدا بهت میگم،باشه؟لعنتی دستشویی کجاست؟پارک جیمین با دستش به در اشاره کرد. _کنار در اتاق معلما.کیم تهیونگ بلند شد و رفت بیرون.توی راهرو سمت چپ،سمت راست…_کجاست؟اها!اونه!رفت سمت دستشویی و با باز کردن دَرِش،با صحنه عجیبی رو به رو شد.جئون داشت با یک پسر کی*س میرفت.جدی؟؟جدی؟؟با صدای افتادن تابلوی ^دستشویی مردان^ جئون و پسر روشون رو سمت تهیونگ کردن…

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "Like snow::تهکوک::پارت۳" هستید؟ با کلیک بر روی روانشناسی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "Like snow::تهکوک::پارت۳"، کلیک کنید.